بسم الله
اعْلَمُوٓا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَآ إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود بگونهای که آن را زردرنگ میبینی؛ سپس تبدیل به کاه میشود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست! حدید ۲۰
گاهی در زندگی حس این بازیهارو دارم که برای عبور از یک مرحله، از زمین و زمان مانع جلو آدم سبز میشه و سنگ و آونگ و ... از در و دیوار میباره...
و واقعا بعضی وقتا زندگی همین طوری میشه و کاش میتونستم مثل این بازیها بزنم روی استپ و نفسی تازه کنم. البته از یه مرحله به مرحله بعد نفس تازه کردن هست، به شرطی که عبور کنیم و درش متوقف نشیم...
توی کلاس مدیریت بحران در قرآن که امسال تابستان داشتم، استادمون (خانم بروجردی) گفتند بحران به وضعیت غیر عادی میگن و من فکر کردم که تقریبا تمام زندگیم در وضعیت غیرعادی بودم!
و سؤال شد برام که حالا نمیشد مثلا یه بخشهاییش عادی باشه؟ البته اغراق نکنم بخشهای مهمیش عادی بوده! اما خیلی بخشهای مهم دیگهاش نبوده! و خب با این سؤال مجدد داشتم به مرحلهی آه و اشک و ناله نزدیک میشدم که «چرا من؟» (و خب در روایات این مدلی گفتن خوب نیست اصلا.. اما من اونقدرام قوی نیستم که نگم...)
چند روزی گذشت و دیدم این سوال چند سال پیشم بوده و اون زمان به پاسخ رسیدم و خب گویا هرچند وقت یه بار باید این پاسخ رو برای خودم به روز کنم...
حقیقت اینه که اگر دقت کنیم تمام انبیاء و ائمه زندگیشون غیرعادی بوده و دائم در بحران بودند. نه این که من شبیه بهترینهای عالم باشم، اما برام این نگاه دلگرم کننده و امیدبخش بود که حداقل در غیر عادی بودن تنها نیستم!
خوبان عالم هم زندگیشون غیر عادی بوده...
از حضرت ابراهیم و بت شکنی و انداختن در آتش و ازدواج و فرزنددار نشدن و قربانی فرزند
تا حضرت یوسف و افتادن در چاه و دوری از خانواده و زندان و...
و حضرت ایوب و از دست دادن همه چیز
تا حضرت موسی و سپرده شدن به نیل و بزرگ شدن در درگاه فرعون و فرار از شهر و رسیدن به مدین و ازدواج و تبلیغ و گوساله سامری و...
تا پیامبر خدا که به بیان خودشون بیشترین ابتلائات و سختیهارو داشتند.
سختیهایی که همیشه در متنش خدا همراهشون بوده...
و دقیقا قرآن هم خیلی جزئی و دقیق مراحل رنج و ابتلائات بهترین بندههای خدا را بیان کرده و ما تقریبا فقط مرحلهی معجزه و پیروزیهارو دیدیم...
و کاش قصص انبیاء و ائمه از این منظر نوشته میشد.
از منظر رنجها و ابتلائات و کلید عبور از آنها با دستورالعمل جزئی که در این شرایط گامهای عبور به سلامت این هاست که اگر این محقق میشد بساط خیلی از این روانشناسها با علم دنیوی برچیده میشد...