مهتدی

به امید هدایتی از جانب رب العالمین

روش فرعونی

۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم 

روش فرعون در مطیع کردن قوم‌ خودش این بود:

  «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ...» (زخرف۵۴)

برای قومش، طلب خفت و ذلت می‌کرد و آن‌ها مطیع او می‌شدند.

آیت الله تهرانی در تفسیر فرقان، توضیحی دارند که مضمومنش این است: «الاستخفاف طلب سبکی است در ثقل [وجود انسان]، و عقل ثقل انسان است.»

علامه مصطفوی در التحقیق ذیل آیه می‌گویند: «مراد از استخفاف، خفت معنوی یا خواری، ضعف و ذلت است.»

و آقای قرائتی در مورد آیه گفته‌اند: «اطاعت در نظام فاسد بر اساس تحقیر مردم است.» 

این را بسط بدهید به تمام سطوح و لایه‌های جامعه. هرکسی بخواهد با استخفاف دیگران، مورد اطاعت واقع شود، روشش فرعونی است.

خواه مرد در خانواده باشد و زن را ضعیف و زبون و خفیف در عقل، بخواهد و بداند و او را این‌گونه طلب کند، یا حاکم و سیاستمدار جامعه‌ای که قومش را احمق و جاهل بخواهد و سوار بر جهلشان شود.

در ولایتِ حق، استخفاف راهی ندارد، بلکه ولایت، در جهت رشد و عقلانیت است.

«ولی» در جامعه ولایی، اهل و قومش را رشد می‌دهد و خفیف نمی‌کند. وهرکسی به نظام ولایی چنین نسبتی داد، ولایت را نفهمیده است.

۸ ۰

در نقد نو اندیشی کاذب دینی

۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

یک طیف از نواندیشان کاذب دینی این‌گونه‌اند: جامعه شناسی غربی خوانده‌اند، اسلام را نمی‌شناسند، با مفاهیم اساسی آن مثل ولایت و... آشنا نیستند، با عینک و از منظر جامعه‌ شناسی، اسلام عرفی را تحلیل و قرائت می‌کنند، و می‌گویند دین آنی است که ما میگوییم! نه آنچه به شما گفته‌اند! ن

تیجه ⬅️ التقاط 

این افراد چون در بستر مفهومیِ جامعه شناسیِ غربی، دین را می‌بینند، هر مفهوم دینی را در پازل جامعه شناسی تعبیر و تفسیر می‌کنند. 

مثلا پدر‌سالاری را ولایت می‌دانند و بالعکس. 

درصورتی که در دامنه اندیشه اسلامی، مفهومی به نام پدرسالاری وجود ندارد، و این مفهوم ترجمه شده از جامعه‌شناسی است. 

گام اول برای دینی اندیشیدن، کنار گذاشتن و رهایی از اسارت مفاهیم مدرن است.

ولایت را فقط می‌توان در بستر اندیشه اسلامی فهمید، نه در گستره‌ی هیچ ایدئولوژی و تفکر دیگری.

ای نافراد به قدری اسیر آموخته‌هایشان شدند که حتی اگر بخواهند بعید است بتوانند بیرون از آن چهارچوب و مفاهیمِ فکریِ جامعه شناسیِ غربی بیاندیشند و تفکر کنند...

برای نزدیک شدن به ذهن مثال میزنم، یک سیستم عامل را تصور کنید، یا یک سیستم کدینگ، هر ورودی وارد این سیستم شود، خروجی با همان سیستم تناسب دارد. 

علوم انسانی غربی هم همین. اگر ما اسلام را وارد این سیستم کنیم، خروجی اسلام نخواهد بود! 

بلکه خروجی چیزی است که در همان سیستم تعریف شده است! 

نقطه آغاز بومی‌ سازی علوم انسانی، مفاهیم است و بت‌های بزرگ برای شکستن هم، همین مفاهیم‌اند.  و ابراهیم می‌خواهد شکستن آن‌ها. کسی که این علوم را کسب کند، بت‌های مفاهیم این علوم را بشکند و خارج از اسارت واژه‌ها و معانی آن‌ها،  در بستر نظام فکری اسلام،  اسلامی بیندیشید و اسلامی عمل کند.

اسلام را فقط در بستر اسلام می‌توان فهمید نه هیچ علم و اندیشه‌ی دیگر...

۷ ۰

استعدادهای انسان

۳ نظر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

استعداد به توانایی بالقوه درونی می‌گویند که می‌تواند بالفعل شود.

توانایی در انواع ورزش‌ها، توانایی‌های صوتی مثل خوانندگی، گویندگی و.. توانایی‌های علمی در انواع رشته‌های ریاضی، فلسفه و...

به همه‌ی این‌ها در دنیای امروز استعداد می‌گویند، استعدادی که برای انسان نوعی حق ایجاد می‌کند، حق بالفعل شدن این استعدادها و اگر کسی امکان بروز و ظهور و پرورش استعدادش را نداشت، به او ظلم شده است.

اما آیا استعداد انسان همین‌هاست؟

انسان ابعاد دیگری برای رشد و نمو ندارد؟

۷ ۰

مبنای جامعه سازی

۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

چگونه می‌توان جامعه ساخت؟

چگونه می‌توان یک جامعه پایدار و با ثبات ساخت؟


می‌توان از جهات گوناگون به این دو سؤال مهم و کاربردی پاسخ داد.
جامعه مجموعه‌ای از انسان‌هاست که می‌توانند به دلایل گوناگون گرد هم آیند، برای رفع نیازها، از سر ترس و امید و پناه همدیگر شدن و دلایل متعدد دیگر.
اما اگر از افق بالاتر و از منظر یک جامعه‌ساز نگاه کنیم، بنای یک جامعه را می‌توان بر چند امر گذاشت:

۱- هوس و امیال مردم: جامعه‌ای که غرب ساخته بر هوس و نفس اماره انسان‌ها سوار است. هوس مبنای گردهم هم آمدن و پیوستگی ظاهری جامعه است. قانون هم برآمده از همین امیال است و عرف و خواست جمعی، تبدیل به قرارداد اجتماعی می‌شود.
به عنوان مثال روند انقلاب جنسی در جوامع غربی به جایی رسیده که هم‌جنس‌بازی قانونی می‌شود. قانونی برآمده از هوس و نفس اماره جمعی.

۲- رعب و ترس: مبنای جوامع دیکتاتوری و سلطنتی بر رعب و ترس سوار است. با ابزار ترس انسجام اجتماعی موقتی رقم می‌زنند. با قوانین سخت و غیر منعطف و با اقدام‌های ظالمانه مردم را مجبور به همراهی و تبعیت می‌کنند، به گونه‌ای که هیچ کسی معترض نشود و مخالفتی نکند.
جوامع پادشاهی قدیم و دیکتاتوری‌ها از این جنس بودند.
اقدامات ساواک قبل از انقلاب و خاموش کردن اعتراضات مردم، حاصل این سبک از جامعه‌سازی و حکومت بود.
آنچه مارگارت اتوود در داستان ندیمه نوشته نیز، نوع بسیار اغراق شده از حکومت مبتنی بر رعب و ترس است که تصویر شده است.


 
3- نوع سوم جامعه سازی، ساخت جامعه بر محور «ولی» و «ولایت» است و عامل پیوستگی و انسجام آن «حُبّ» است.
ولایت همیشه توأم با محبت است و این محبت است که اطاعت از روی طوع و رغبت را به همراه خود می‌آورد.
روی دیگر این تولّی، تبرّی است و بغض نسبت به طاغوت، کفر و باطل.
نمود این محبت را در ولایت‌مداری مردم ایران می‌بینیم و بغض را در دشمنی با شیطان بزرگ آمریکا.
اگر تشییع شهید سلیمانی بسیار باشکوه بود، اگر مردم ما تاکنون پای انقلاب ایستاده‌اند، اگر هر سال برای جشن انقلاب به خیابان‌ها می‌آیند، به دلیل «عنصر حُب»ّ بر محور «ولایت» است.
اگر عنصر محبت در جامعه‌ای مبنا و پایه انسجام اجتماعی نباشد، ثبات آن در طول زمان مخدوش خواهد شد.
این در تمام جوامع مصداق دارد، از جامعه‌ی کوچک خانواده تا جوامع بزرگ و ملت‌های گوناگون.

خداوند در «خانواده» به عنوان جامعه کوچک ولایت‌محور، مودت که محبت مسئولانه است را جعل می‌کند تا ضامن ثبات آن خانواده باشد. اگر این محبت حفظ شد و باقی ماند، آن خانواده پیدار می‌ماند و رشد می‌کند.
اما اگر مبنای تشکیل خانواده میل و هوس و منافع شخصی بود، برای ثبات آن تضمینی وجود ندارد.
خانواده دیکتاتوری که ترس بر آن حاکم است نیز این‌گونه است و ثباتی نخواهد داشت.

هل الدین الا الحب و البغض؟

۵ ۰

امتحان خانواده

۱۶ نظر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

مواضع امتحان همه ما در زندگی گوناگون است. گاهی ابتلاء، گاهی بیماری، گاهی از دست دادن عزیزان و گاهی شرایطی که ما در آن زندگی می‌کنیم. خانواده برای همه ما یکی از مهم‌ترین مواضعی است که امتحانات ما در بستر آن رقم می‌خورد.

مواضع انتخاب، یعنی جاهایی که اختیار داریم و انتخاب ما در نحوه عملکردمان نقش اساسی دارد، از اساسی‌ترین شرایطی است که امتحان ما در آن رقم می‌خورد.

نقش‌ها، حقوق متقابل و تکالیفی که زن و مرد در خانواده دارند، تا حدی تعیین‌شده و مشخص است. اما هنگامی‌که ما در نقش ویژه خودمان قرار می‌گیریم، انتخاب ما در روش انجام تکالیف و استفاده از حقوقی که در اختیارمان هست، موضع امتحان ماست.

مثلاً هنگامی‌که یک زن در نقش مادری قرار می‌گیرد، طبعاً نسبت به فرزندش حقوق زیادی دارد که فرزند ملزم به رعایت آن است. حقوق و اختیارات این مادر و نحوه انتخاب او در روش استفاده از محدوده اختیاراتش، امتحان او را رقم می‌زند. این مادر در موضع انتخاب می‌تواند از این حقوق سوءاستفاده کند، هیچ‌گاه از حق خود نگذرد و ایثار نداشته باشد؛ مثلاً ظلم کند و با اختیارات خود حق انتخاب از فرزند را بگیرد  او را محدود کند و آزادی انتخاب و اختیار را هم از او بگیرد. چنین مادری مختار به انجام چنین رفتاری بوده است و در ظاهر حق هم داشته، اما با سوء انتخاب نسبت به استفاده از این حق، به فرزندش ظلم کرده است و بابت این ظلم حتماً عقوبت خواهد شد.

یک مرد در جایگاه همسری را تصور کنید که در خانواده دارای حقوق و تکالیفی است. او در جایگاه خودش با انتخابش می‌تواند از تمام حق‌هایش سوءاستفاده کند، اذن خروج ندهد، زن را محدود کند، دامنه و دایره آزادی‌های زن را محدود کند. مرد حق کنترل اذن خروج زن را دارد اما با سوء اختیار نسبت به استفاده از این حق، ظلم می‌کند و بابت این ظلم عقوبت خواهد شد و در امتحان خود نسبت به حقوقی که دارد، مردود شده است.

حقوق ما شمشیر دو لبه است و انتخاب ماست که جهت خیر یا شر بودن استفاده از این حقوق را رقم می‌زند و مشخص می‌کند در این امتحان سربلند بوده‌ایم یا شکست‌خورده‌ایم و سرافکنده شدیم. این حقوق، نباید موجب سلب اختیار از افرادی شود که حق ما به عهده آن‌هاست و آن‌ها را در موضع انفعال قرار دهد.

حقوق زیاد مادر بر عهده فرزند، ابزاری است که خدا در اختیار او گذاشته تا برای رشد و حمایت و حفاظت از انسانیت فرزندش از آن استفاده کند، نه این‌که بشود ابزار سوءاستفاده و ظلم.

حقوقی که شوهر بر عهده زن دارد، ابزاری است برای حفظ حریم زن و خانواده است نه این‌که با سوءاستفاده از آن تبدیل به ابزار ظلم و سلب آزادی و اختیار زن بشود. به همین دلیل در آیات گوناگون خداوند به مردان نسبت به زنان توصیه به تقوا کرده است. یعنی شما آقایانی که در خانواده این حق‌ها را دارید، هنگام استفاده از این حقوق، تقوای انتخاب داشته باشید و رفتاری را انتخاب کنید که موردپسند خداوند باشد.

چرا خداوند این حق‌ها را به افراد داده است؟

چون این حق‌ها موضع امتحان و اختیار ماست و ما در شرایط امتحان و نحوه انتخابمان رشد می‌کنیم و گوهر وجودمان معلوم می‌شود.

در خانواده مرد حقوق بیشتری بر همسرش دارد، مادر حق بیشتری بر فرزندش دارد، ازاین‌جهت امتحاناتی که برای یک مرد در خانواده رقم می‌خورد، گسترده‌تر و سنگین‌تر است، چون دامنه اختیاراتش بیشتر و به‌تبع مواضع امتحان و انتخابش برای شیوه رفتارش در خانواده بیشتر است؛ و به همین ترتیب امتحانات یک مادر نسبت به فرزندش بیشتر است چون موضع اختیار مادر نسبت به فرزند بسیار بیشتر از نسبت آن فرزند به مادر است.

نظام جامعه در کلیت خود نیز این‌گونه است، کسی که حوزه اختیارات بیشتری دارد، امکانات بیشتری برای اعمال حق  دارد و مسئولیت بیشتری نسبت به جامعه دارد، امتحانش سنگین‌تر است و انتخابش در سطح جامعه اثرگذارتر و در صورت ظلم، عقوبتش هم سنگین‌تر خواهد بود.

ویژگی و وجه تمایز ولی الهی و مؤمن واقعی از دیگران این است که از حقوق خود سوءاستفاده نمی‌کند و آن را ابزاری برای ظلم قرار نمی‌دهد. حقوقی که دارد بستری برای سوء ولایت نسبت به کسانی که حمایت و حفاظت آن‌ها بر عهده‌اش گذاشته‌شده  نمی‌شود.

با همه این توضیحات این سؤال پیش می‌آید که اگر کسی در جایگاه خود از حقش سوءاستفاده کرد و ظلم کرد، حق کسی که مورد ظلم واقع می‌شود چیست؟

پاسخ این است که احقاق حق آن مظلوم به ولی در مرتبه بالاتر سپرده می‌شود. مثلاً در مورد زنان، این احقاق حق به حاکم شرع ارجاع داده می‌شود.

راه دیگر قوانینی است که برای حل‌وفصل اختلاف‌ها و ظلم‌هایی که در آن صورت می‌گیرد، تدوین می‌شود. اما قانون باید به شکلی باشد که موجب سلب اختیار کامل انسان‌ها نشود و مواضع امتحان آن‌ها را برای انتخاب عمل درست حذف نکند، در عین این‌که در آن احقاق حق مظلوم هم صورت بگیرد.

پ.ن: اگر در مورد نکاتی که در این مطلب گفته شد خوب تفکر کنیم، بسیاری از شبهات پیرامون حقوق زن و مرد در خانواده و حدود اختیارات، حل خواهند شد.

۶ ۰
بسم الله ...
قبلا در «صالحات بلاگ دات آی آر» می نوشتم الان اینجا.
تا خدا چه خواهد...

اینجا یک وبلاگ خصوصی است.
لطفا بدون اطلاع بنده آدرس آن را به کسی ندهید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان